جدول جو
جدول جو

معنی ول کش - جستجوی لغت در جدول جو

ول کش
گوسفندی که از گله خارج شود و چرای انفرادی نماید، اریب، راه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طول کشیدن
تصویر طول کشیدن
به درازا کشیدن، ادامه یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پل کش
تصویر پل کش
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ)
در تداول، ول کننده. رهاکننده، دست بردارنده.
- ول کن معامله نبودن، در تداول، اصرار و ابرام و پافشاری و سماجت در کار یا در دعوا و معرکه کردن. دنبالۀ کاری را رها نکردن. (لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از دهستان کسلیان بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر. سکنۀ آن 120 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیا پَرْ وَ)
در هندوستان تارکش گویند. (آنندراج). مفتول ساز
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ)
نگاهبانی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ /خُشْ گِ کَ دَ)
ادامه یافتن. بدرازا کشیدن
لغت نامه دهخدا
کشیدن صورت خط کشیده کشیدن مربع یا مربع مستطیلی که دارای خانه های شطرنجی باشد، احداث جوی و نهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طول کشیدن
تصویر طول کشیدن
به درازا کشیدن ادامه یافتن بدرازا کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ول کننده رهاکننده، دست بردارنده: تو که ول کن نیستی. یا ول کن معامله نبودن، اصرار و ابرام و پافشاری و سماجت در کارها در دعوا و معرکه کردن دنباله کاری را رها نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراول کشیدن
تصویر قراول کشیدن
نگاهبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سمیره کش پیچازه کش آنکه بر صفحات کتاب و مانند آن جدول کشد، قلمی که با آن جدول کشند، تخته یا چوب مدوری که در جدول کشیدن استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
جفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طولانی شدن، به طول انجامیدن، ادامه یافتن، تداوم یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دفعه ی اول، بار اول
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کسلیان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه، جاده ی مالرو، زن باره، سرک کشیدن به جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای جهت جا به جا کردن خاکستر، مسیر مستقیمی که گاو به هنگام شخم زدن طی کند
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک انداز، وسیله ای برای جابه جایی آتش و خاکستر گرم و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی